من عاشق و دیوانه و مستم چه توان کرد؟


می خواره و معشوق پرستم، چه توان کرد؟

گر ساغر سی روزه کشیدم چه توان گفت؟


ور توبهٔ چل ساله شکستم چه توان کرد؟

گویند که رندی و خراباتی و بدنام


آری به خدا این همه هستم، چه توان کرد؟

من رسته ام از قید خرد، هیچ مگویید


ور زان که ازین قید نرستم چه توان کرد؟

برخاستم از صومعهٔ زهد و سلامت


در کوی خرابات نشستم، چه توان کرد؟

عهدم همه با پیر مغان ست، هلالی


گر با دگری عهد نبستم، چه توان کرد؟